نامه سرگشاده
زيوری ويژه مدیر مسوول بستر ادبی فرهنگی دریاچه مقیم تخار زيوری ويژه مدیر مسوول بستر ادبی فرهنگی دریاچه مقیم تخار

چی بلا زد که به چشمان تو دلگیر شدم

چی بلا زد که تو رفتی و زمینگیر شدم

چی بلا زد ننشستی به هم آوازی چشمم

چی بلا زد که زاین کرده ی دل سیر شدم

چی بلا زد که تو آن شب، چقدر سیل کدی؟

 که من از شرم شکستم به زمین گیرشدم

دلم آواره ترین شد که تو نوروز نکردی

چی بلا زد که به پاییز غمت پیر شدم

من که ازدورترین فصل خدا ،فصل عطش

قاب چشمان ترا عاشق و در گیر شدم

چقدر هم نفسی بود که با هم بودیم

چی بلا زد که به چشمان تو دلگیر شدم

 


June 11th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان